علمی

علمی سرگرمی

 
 


ارسال شده در شنبه 22 مهر 1391برچسب:, - 15:27

 

زم
  دو دانشمند

 

 

زماني درشهرباستاني افكار٬دو مرد دانشمند زندگي ميكردند كه با هم بد بودند و دانش يكديگر را به چيزي نميگرفتند.زيرا كه يكي از آنها وجود خدايان را انكار ميكرد و ديگري به آنها اعتقاد داشت.يك روز آن دو مرد يكديگر را در بازار ديدند  و درميان پيروان خود درباره ي وجود و يا عدم وجود خدا به جروبحث پرداختندو پس ازچند ساعت  جدال از هم جداشدند.

آن شب منكرخدايان به معبد رفت و دربرابرمحراب خود را به خاك انداخت و ازخدايان التماس كرد كه گمراهي گذشته او را ببخشايند.درهمان ساعت آن دانشمند ديگر٬آنكه به خدايان اعتقاد داشت٬كتابهاي مقدس خود راسوزاند زيراكه اعتقادش را از دست داده بود.

ان




نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






نويسنده nastaranesorkh